والدین

سخنی با والدین

قصه ها همیشه جزئی جدانشدنی از زندگی کودکان بوده اند. کودکان در دنیای خود با قصه ها زندگی میکنند. یادتون میاد وقتی ما هم کودک بودیم چطور غرق در قصه ها میشدیم و با شخصیت های آن‌ها روزها زندگی میکردیم. حالا هم همینطور است. فقط گویندگان قصه ها عوض شده‌اند. زمان کودکی، ما قصه‌ها را از زبان بزرگترها و گاهی رادیو و تلویزیون می‌شنیدیم اما حالا بچه‌ها عاشق صفحات جذاب و پر رنگ و لعاب گوشی‌ها و تبلت‌ها هستند. قبل‌ترها داستان‌ها فقط یک پایان داشتند و ما به عنوان شنونده انتخابی نداشتیم. حالا اما همه چیز تغییر کرده است. ما اینجا، در گروه رسانه رهاورد پژوهش ارتباطات، به بچه‌‌ها قدرت انتخاب و تصمیم‌گیری می‌دهیم تا از بین مسیرهای متعدد داستان را طوری پیش ببرند که خودشان مایلند. داستان تعاملی یکی از بهترین راه‌ها برای یادگیری توام با لذت است. ما در اپلیکیشن “ماجراهای سبزک و فیروز” به بچه‌ها نشان می‌دهیم که هر تصمیمی که در بازی ( درست مشابه زندگی) بگیرند عواقبی به همراه خواهد داشت. البته نکته مثبت دیگر این است که به بچه‌ها فرصت می‌دهیم به دور از هر گونه قضاوت، در صورت تمایل، برگردند و مسیر دیگری را انتخاب کنند.
تبلیغات همیشه نقش اغواگرانه‌ای داشته‌ است. اینکه همه ما حداقل یکبار در زندگی چیزی خریدیم که لازمش نداشتیم اما صرافا به خاطر موج تبلیغاتی که برایش به راه افتاده بود رفتیم سراغش، شاهدی بر این مدعاست. دنیای کودکان هم دقیقا همین شکل است. بچه‌ها تبلیغی رو میبینن و باور میکنن که با این وسیله یا خوراکی یا هر چیز دیگه‌ای قراره اتفاقی عجیب و غریب بیفته که خب طبیعتا نمیفته. داستان تخمه روایت گر همین ماجرا و عواقب این فریب خوردگیه. سبزک و فیروزِ قصه ما تحت تاثیر یک تبلیغ تلویزیونی کارشون به بیمارستان و هزار و یک ماجرای دیگه می‌کشه که برای بچه‌ها جذاب و در عین حال به فکر فرو بر خواهد بود. در این داستان هم مانند تمام داستان‌های این مجموعه، بچه‌ها هستند که مسیر داستان رو تعیین میکنن و خب نتایج تصمیمشون رو میبیننن و در عین حال تفکر انتقادی در اون‌ها رشد می‌کنه چون میبینن که صنعت تبلیغات فرای تصور ساده آن‌هاست.
توی داستان غول زلزله فیروز از زلزله ترسیده. یعنی به خاطراخبار و حرف‌هایی که مدام در مورد زلزله شنیده خیلی بیشتر ترسیده تا اونجایی که دچار کابوس شبانه شده . داستان تعاملی غول زلزله با استفاده از کابوس‌های شبانه و رویاهای کودکانه فیروز سعی داره به بچه ها روش مواجهه با این نوع ترس‌ها رو یاد بده. بچه ها در مسیر داستان با رویاهای فیروز همراه میشن و در عالم خواب با غول زلزله آشنا میشن غولی که هم ترسناکه و هم آقا معلم اونو میشناسه . اگر چه زلزله شوخی بردار نیست و خیلی هامون خاطرات بدی ازش داریم اما ما توی داستان کمی با زلزله شوخی می‌کنیم تا بتونیم راحتتر بپذیریمش و در کنارش راه‌های حداقل کردن آسیب های ناشی از زلزه رو یاد می‌گیریم مثل حفظ آرامش، پناه گیری درست در خونه و مدرسه و تهیه کیف اضطراری. ما فکر میکنیم داستان های خوب میتونن تاثیرات ناخوشایند اخبار بد و شایعات رو کمتر کنند و بچه ها تجربه های ناخوشایندشون رو در دنیای داستان تلطیف کنند و از طریق قصه مسیر بهتر رو تجربه کنند. امیدواریم شما هم با شنیدن این داستان با ما هم نظر باشید.
در داستان هدیه مادر این بار هم به یکی از دغدغه‌های بچه‌ها، یعنی هدیه خریدن برای عزیزانشون، می‌پردازیم. بچه‌ها دنبال خرید هدیه برای روز مادر هستند و برای اینکار ریسک بزرگی می‌کنند. داستان هدیه روز مادر به بچه‌ها بارها قدرت انتخاب می‌دهد تا از راه‌های درست خودشون رو به هدف برسونند ولی گاهی بچه‌ها صرفا دنبال تقلید از بزرگترهان، غافل از اینکه هر کاری لایه‌هایی داره که اون‌ها ازش غافل‌اند. در این داستان بچه‌ها به فکر فرو می‌روند و دفعه بعدی که خواستند دور از چشم بزرگترها کارهای اون‌ها رو تقلید کنند بیشتر فکر خواهند کرد.